نقد فیلم طبیعت بیجان

نقد فیلم طبیعت بی جان

طبیعت بی‌جان است!

همه آثار هنری دارای جهان های خاص خود هستند و از قِبَل فهم فیلم نامه و تحقق آن صورتی از معنا پدیدار می‌شود. این جهان در سینما یعنی چیدمان عناصر تکنیکی و فنی اعم از تصویربرداری، تدوین، موسیقی متن، شخصیت پردازی و فضا که در نسبت با داستان نقش ایفا می‌کنند. این نقش پذیری، تجربه و نگاه هر یک از عناصر در افقی مشترک است که در نسبت باهم سعی می‌کنند کلمه را به تصویر ترجمه کنند. اما این که فیلم ها تا چه حدی می‌توانند برای مخاطب، این جهان را حاضر و پدیدار کنند، نقطه ی آغازی است که نقد می‌تواند عملکردی مؤثر داشته باشد تا جهان اثر بر مخاطب پدیدار شود.

طبیعت  بی‌جان، روایت سوزن‌بان پیری است که با همسرش زندگی می‌کند تا  اینکه حکم بازنشستگی اش را به او می‌دهند.

فیلم درباره‌ی همنشینی غریزی انسان با طبیعت است که در نحو زیست این پیرمرد و پیرزن به خوبی یافت می‌شود. این فیلم رابطه انسان، طبیعت و تکنیک ( ریل و قطار) است و نیز سخن از تسلط نیرویی در تقابل با طبیعت است که زندگی مرد و زن را با نادیده گرفتن از بین می‌برد. این رابطه در روزمرگی های پیرمرد و همسرش، جایی که مرد در آن کار می‌کند و ارتباط پیرمرد با کارش را به زیبایی به تصویر کشیده و اجازه می‌دهد تا مخاطب در روایت آرام و با طمأنینه‌ی فیلم، مسأله‌ی فیلم را به خوبی درک کند. از سویی دیگر فیلم، قرابت و نیز کشمکش انسان با طبیعت  را به صورت ساده‌ و زیبایی نشان داده است، که در میزانسن های داخل خانه و دیالوگ زن و مرد در مورد خراب شدن ریل توسط آب( طبیعت) به خوبی قابل لمس است.

درکنار این پرداخت در تصویربرداری نیز، نماها طبق مسیر داستانی که فیلم طی می‌کند به شکل آگاهانه‌ای دیده می‌شوند. برای نمونه در سکانس های ابتدایی فیلم و عبور گوسفندها از ریل، در نماهای پرتکرار پیرمرد و تقاطع طبیعت و ریل، نمای عبور قطار در سکانس قبل از خبردار شدن پیرمرد از بازنشستگی خود، نماهای بسته و از داخل خانه و اتاق کار.

نکته قوت دیگر فیلم، روایت واقعی از طبیعت است. این روایت به این دلیل که معنای زندگی مبنای خود قرار داده ، اثر را اسیر یک فضای شهودی و شخصی با طبیعت، به تعبیری عرفان زده نمی‌کند. به قول دیگر، تصویر طبیعت عنصری کارآمد است که صرف جنبه زیباشناختی در فیلم به تصویر کشیده می‌شود.

بی تردید فیلم علاوه بر ساختار فرمی دقیق، در زمان خود و در تاریخ سینمای ایران، اثری پیشرویی است‌‌ و نیز مسئله‌ اثر هنوز دغدغه امروز ماست، اینکه چه نسبتی با طبیعت و تکنولوژی داریم، چگونه انسان با تکنولوژی بر طبیعت مسلط می‌شود و یا چطور با طبیعت همراه می‌گردد. باید گفت سهراب شهید ثالث علاوه بر  خلق ساختار فرمی تماشایی، در زمان خود و در تاریخ سینمای ایران، کارگردانی پیشرویی است و این اثر او می ‌تواند تمرین مسئله مندی و تبدیل کردن آن به تصویر باشد، اینکه چطور دغدغه انسان به فیلم تبدیل شود و تمامی عناصر در نسبت با هم نقش خودشان را ایفا کنند و از پیچیدگی و گنگی در روایت فیلم فاصله گیرد.